مناظر زیبای (مونتنگرو) مونته نگرو
- سایر موارد
فیلمبرداری در مونته نگرو با مدارک زیادی که برای این سفر لازم بود آغاز شد: بدون مجوز نمی توانید یک پهپاد به این کشور بیاورید. من یک وکیل محلی پیدا کردم که با هزینه معینی به اضافه یک ماه یا بیشتر انتظار به من کمک کرد تا این مشکل را حل کنم و میتوانم بلافاصله به شما بگویم که اگر این اوراق نبود، فیلمبرداری نمی شد. . افسران امنیتی فرودگاه تیوات به خوبی از ظاهر هواپیماهای بدون سرنشین در صفحه اسکنر مطلع هستند و با افسران گمرک تماس میگیرند. من هم در بدو ورود و هم در خروج از کشور مجبور بودم با آنها برخورد کنم اما به لطف مجوزها مشکلی نداشتم. هر چند وقتی کاغذها را به آنها میدادم تماشای چهرههای ناامید مأموران گمرک بسیار خندهدار بود.
هدف اصلی این سفر فیلمبرداری از مقاصد تعطیلات در ساحل نزدیک تیوات و همچنین خلیج کوتور بود. پس از در نظر گرفتن فاصله بین بودوا و کوتور و بررسی وجود جای خالی در هتل ها، تصمیم گرفتم در بودوا، نه چندان دور از مرکز شهر قدیمی، اقامت کنم. در آنجا موفق شدم یک هتل خانوادگی خوب با پارکینگ اختصاصی پیدا کنم. هر کسی که در امتداد سواحل مونته نگرو با ماشین سفر کرده باشد میداند که علاوه بر امکانات هتل، چقدر راحتتر است.
در روز اول سفرم در ماه سپتامبر از نظر آب و هوا بسیار بدشانس بودم: آسمان به شدت ابری بود و گاهی باران میبارید. به جای فیلمبرداری، به دنبال مکانهایی در مرکز شهر قدیمی بودوا رفتم. اولین برداشت این است که میتوانید صحبتهای روسی زیادی بشنوید، گردشگران روسی زبان زیادی وجود دارند. تقریباً همیشه میتوانید صفحاتی به زبان روسی در منوی رستورانها پیدا کنید. بسیاری از مردم محلی روسی را میدانند.
برداشت دوم آب و هوا بود. دمای هوا حدود +30 درجه سانتیگراد (86 درجه فارنهایت) و مانند مناطق گرمسیری گرم و مرطوب بود. لباسها بعد از تنها پنج دقیقه خیس شده بودند. اما این تنها چیز ناراحت کننده نبود: پیشبینی به روز آب و هوا برای چند روز آینده بار دیگر باران را پیشبینی میکرد. معمولاً به شوخی میگوییم که هوای خوب را «در جیبمان» به محل فیلمبرداری میآوریم، اما این بار حتماً مشکلی پیش آمده است. با این حال، پس از چند روز، مشخص شد که اگرچه پیشبینی درست بود، اما آب و هوا در بودوا و خلیج کوتور به سرعت درحال تغییر بود: حتی اگر در یک مکان باران ببارد، پس از 20 کیلومتر (12.4 مایل) رانندگی، شما میتوانید خورشید و ابرهای زیبا را در مکان دیگری “گرفتن” کنید.
من فیلمبرداری را در حالت تعقیب و گریز آب و هوا انجام دادم. اگر در بودوا هوا ابری بود به خلیج کوتور میرفتم و معمولاً آنجا آفتابی بود. وقتی هوا در کوتور بد شد، با عجله به بودوا برگشتم: اگر خورشید از آنجا عبور کرده بود چه؟
اگر برداشت هایم را از شهرها مقایسه کنم، مرکز شهر کوتور را بهتر از بودوا دوست داشتم. هر دو شهر قدیمی از نظر اندازه بسیار کوچک هستند، شما میتوانید در عرض نیم ساعت در اطراف آن قدم بزنید. تردد ماشین وجود ندارد – فقط عابران پیاده. در طول روز گردشگران زیادی وجود دارد، اما بهنظر من، در کوتور گم شدن در پیچ و خم خیابانها آسانتر است. حتی در بعضی مواقع موفق به گرفتن عکس بدون حضور مردم شدم. از نظر معماری و فضای آن، این شهر من را بسیار به یاد جنوب ایتالیا میانداخت: سقفهای کاشی کاری شده قرمز. لباسهای شسته شده بیرون از پنجرهها آویزان شده اند. همسایهها از پنجره خانههایشان با یکدیگر صحبت میکنند. اگرچه این یک نقطه توریستی بسیار محبوب است، اما متوجه شدم که همه خانهها به رستوران، هتل و فروشگاه تبدیل نشده اند. بسیاری از آنها هنوز محل سکونت هستند.
نکته دیگری که قابل ذکر است جاده مارپیچ است که شما را به کوههای بالای کوتور میبرد. پس از چند ده پیچ تند، جایی در میانه راه، میتوانید مناظر خیره کننده خلیج کوتور را ببینید. جاده بسیار باریک است، در مواقعی باید عقب نشینی کنید تا اتوبوس دیگری از گردشگران عبور کند. گاهی اوقات ترافیک طولانی مدت وجود دارد، بنابراین بهترین زمان برای بالا رفتن از کوه صبح زود است.
اگر از نظر آب و هوا خوش شانس هستید، میتوانید عملاً ابرهای شناور بالای سر را با دست خود از عرشههای رصد بالایی لمس کنید. اگر شانس شما بد باشد، خود را درون ابری، که درکنار کوه باقی مانده است. همانطور که قبلاً گفته ام، آب و هوا در اینجا بسیار متغیر است: حدس زدن اینکه در چند ساعت آینده در خلیج چه اتفاقی خواهد افتاد سخت است.
مقصد بعدی سفر من شهر کوچک پرست بود. می توان از کوتور با قایق موتوری یا با جادهای خوش منظره که در حاشیه خلیج کوتور قرار دارد به آن رسید. جاذبه اصلی این مکان جزیرهای است با نامی که به سختی تلفظ میشود: که کلیسای مادر مقدس بر روی آن قرار دارد. این جزیره ساخته دست بشر است: این جزیره در بالای صخرهای تولید شده است که درکنار آن شهروندان Perast کشتیهای دزدان دریایی و کشتیهای قدیمی آنها را به مدت 200 سال غرق کرده اند. همچنین قانونی تصویب شد که هر کشتی که از جزیره عبور میکند باید یک سنگ به ته این جزیره بیندازد. سنت پرتاب سنگ در نزدیکی جزیره تا به امروز باقی مانده است.
در صد متری (یاردی) Gospa od Škrpjela، جزیره سنت جورج، خانه یک صومعه بندیکتین قرار دارد. متاسفانه، جزیره به روی عموم بسته است. فقط از آب یا از هوا قابل مشاهده است. در ضمن، رسیدن به کلیسای مادر مقدس مشکلی ندارد. با این حال ترفند کوچکی در اینجا وجود دارد که اهالی پرست از آن استفاده میکنند تا سود خوبی برای گردشگران داشته باشند. شما نمی توانید به داخل شهر رانندگی کنید – فقط جایی برای پارک کردن همه وجود ندارد. پارکینگ پولی در نزدیکی شهر وجود دارد، اما اگر یک تور قایق به جزیره را از آنها بخرید، اغلب میتوانید تابلوهایی را ببینید که پارکینگ رایگان را در حیاط مردم محلی ارائه میدهند. در پارکینگهای پولی، بچههای محلی پیشنهاد میکنند در صورت خرید تور قایق، پولی نپردازند، اما هزینه آن 2 تا 2.5 برابر بیشتر از هزینهای است که شرکتهای قایقسازی در مرکز شهر دریافت میکنند. چنین تجارت ساده ای!
پس از رانندگی به Gospa od Škrpjela، از روی زمین فیلم گرفتم: زمانیکه میخواستم یک پهپاد را به فضا پرتاب کنم، یکی از کارمندان از فروشگاه کلیسا بیرون آمد و از من خواست که هواپیما را فرود بیاورم. این یکی از معدود مکانهایی در مونتهنگرو است که مردم محلی با پرتاب هواپیماهای بدون سرنشین مخالف بودند، اگرچه هیچ علامت هشداری علیه آن وجود نداشت. بعداً توانستم با پهپاد از ساحل فیلمبرداری کنم: آنها حدود نیم کیلومتر (546 yd) با پارکینگ فاصله دارند.
چند روز بیشتر قبل از پرواز به خانه داشتم و بعد از صحبت با همکارانم تصمیم گرفتم برای فیلمبرداری از پارک ملی دورمیتور به شمال مونته نگرو بروم. پس از حدود 3.5 ساعت در راه، با عبور از چندین گردنه و دره کوهستانی، به زبلجک، یک شهر تفریحی کوهستانی میرسم. می توانید تغییر شدید دما را احساس کنید: در ساحل +26 درجه سانتیگراد (79 درجه فارنهایت) و در زبلجک +4 درجه سانتیگراد (39 درجه فارنهایت) است. باد بسیار شدیدی از سمت شمال میوزد و آسمان پوشیده از ابرهای خاکستری اسلحهای است. در واقع، آب و هوا در مونته نگرو آفتابی میتواند به راحتی شگفتی انگیز باشد!
هوا به وضوح بد بود، بنابراین من به دنبال مکانهایی برای فیلمبرداری رفتم. دره رودخانه تارا چشمگیر است، اما نه به اندازه درههای کوه دورمیتور. من به راحتی مجذوب کوههای زیبا نمی شوم، اما این مکان آنقدر مرا تحت تأثیر قرار داد که اکنون برای من مونته نگرو قبل از هر چیز دورمیتور است، نه ساحل و خلیج کوتور! و بهنظر میرسد هیچ چیز خاصی در اطراف وجود ندارد: صخرههایی با الگوهای پیچیده در هم تنیده در دامنه ها، درختان کمی، اما صخرهها خالی نیستند – کوهها با علف، خزه و برخی از گلهای کوه پوشیده شده اند. خلوت کامل، اما در عین حال متوجه میشوید که تمدن نزدیک است – هتل فقط نیم ساعت با هتل فاصله دارد.
یک جاده آسفالته باریک از میان دره در دورمیتور میگذرد. شما به راحتی میتوانید با ماشین جابجا شوید. خود پارک تقریباً سرویس سلولی ندارد و ساختمانهای بسیار کمی دارد: من فقط چند کافه کنار جاده و چند خوابگاه کوهستانی را دیدم. برخلاف ساحل، در اینجا گردشگران زیادی وجود نداشت، احتمالاً به دلیل فصل خارج از فصل. هوا برای پیاده روی در فضای باز سرد بود، اما برای اسکی خیلی زود بود.
من چندین بار در اطراف دره رانندگی کردم و نقاط مورد علاقه را برای فیلمبرداری در آینده مشخص کردم. میخواهم از همکاران اوکراینیام که دربارهٔ موقعیت یک درخت تنها به من گفتند تشکر کنم: تشخیص آن از جاده آسان نیست.
من یک روز فرصت داشتم تا از پارک فیلمبرداری کنم و در اینجا با خورشید خوش شانس بودم، اما با باد و دما بدشانس بودم – دماسنج ماشین فقط +2 درجه سانتیگراد (35 درجه فارنهایت) را نشان داد. من شک جدی داشتم که آیا یک پهپاد بزرگ را پرتاب کنم یا نه، اما هواپیما کم و بیش این کار را انجام داد. من روز را صرف مسابقه از یک مکان قبلی به مکان دیگری کردم. می خواستم تا جایی که میتوانم انجام دهم. البته یک روز برای فیلمبرداری از پارک که حدود 390 کیلومتر مربع (150 مایل مربع) است کافی نیست، اما من سعی کردم مکانهایی را به شما نشان دهم که به طور خاص عاشق آنها شدم. در آخرین پرتوهای خورشید، پهپاد من کوه سدلو را از گردنهای به همین نام شلیک کرد. منظره جادویی بود.
فردای آن روز، گویی از راه رسیده، هوا روشن شد. پیشبینی هواشناسی حتی پیشبینی کرد که طی چند روز آینده تا +15 درجه سانتیگراد (59 درجه فارنهایت) گرم شود. شرم آور بود، اما مجبور شدم به فرودگاه بروم. روز قبل من و همکارم سعی کرده بودیم بلیطهای برگشتمان را تغییر دهیم تا کمی بیشتر برای فیلمبرداری دورمیتور وقت داشته باشیم، اما متاسفانه شانسی نداشتیم.
یک درایو دیگر، یک تغییر دمای بزرگ دیگر: در Tivat هوا آفتابی و گرم است. بازرسی، چک، گفتگو با افسران گمرک – روال معمول فرودگاه. سرانجام، هواپیمای من بلند میشود و به سمت بلگراد میرود، جایی که من به مسکو ارتباط دارم. و من به اندازه کافی خوش شانس هستم که دوباره تمام مکانهایی را که اخیراً در آن فیلمبرداری کرده ام، ببینم، زیرا پس از چرخش بر فراز دریا، هواپیما بر فراز خلیج کوتور پرواز میکند و سپس کوههای آشنا با قله برجسته سدلو، جایی که دیروز بود. من غروب افسانهای را تماشا کردم که در افق ظاهر شد. واقعا امیدوارم این آخرین باری نباشد که این کوهها را میبینم…
عکس و متن از Stas Sedov