چارا سندز، روسیه
- سایر موارد
![چارا سندز، روسیه چارا سندز، روسیه](https://www.airpano.ru/files/r_450/chara_01.jpg)
مسابقهای برای انتخاب هفت “عجایب”، بهترین مکانهای دیدنی منطقه Transbaikal، در سال 2010 برگزار شد. مکانی جذاب به نام شنهای چارا یکی از برندگان شد: این توده ماسهای است که 30 کیلومتر مربع را پوشش میدهد و در حوضه چارا قرار دارد.
بیش از هزاران سال پیش، یک یخچال طبیعی غولپیکر از کوهها پایین آمد و میلیونها تن شن، گل و خاک رس را آورد. به محض اینکه عصر یخبندان به پایان رسید، یخچال ذوب شد و تبدیل به دریاچه شد، درحالیکه در پیوند خط الراس کودار و اودوکان، رودخانه چارا به سمت شمال سرازیر شد. بعداً دریاچه خشک شد و مقدار زیادی رسوب که در کف آن قرار داشت روی سطح آن بیرون آمد. این توده متحمل اعمال باد شد که تپههایی با اشکال عجیب و غریب را تشکیل داد.
برنامه اولیه ما این بود که سال گذشته از این مکان بازدید کنیم، اما پروژههای دیگری برای کار وجود داشت و اوضاع به این شکل نشد. وقتی بالاخره وقت آزاد داشتم، برای کاوش در منطقه، دیدن ماسههای احاطه شده توسط مناظر برفی و ارزیابی شرایط اعزام شدم. تدارکات سفر برای این مکان چندان آسان نبود: حتی اگر میتوانستم از چیتا یا ایرکوتسک به چارا پرواز داشته باشم، پرواز به کراسنویارسک و سپس با قطار دو روزه به ایستگاه نوایا چارا که تنها 20 کیلومتر با آن فاصله دارد، ارزانتر بود. از روستای چارا در صورت پرواز میتوانستم همان روز بلیط بخرم. اما وقتی صحبت از سفر با قطار به میان میآید، معلوم شد که بسیار پیچیدهتر است. من متوجه شدم که در این زمان از سال فقط یک قطار در روز به آنجا میرود و بلیطها معمولاً از یک هفته قبل فروخته میشوند.
نمایی از ارتفاع 500 متری
مشاهده از Google Maps
من موفق به خرید بلیط برای اوایل اسفند شدم. یک راننده و راهنمای محلی آناتولی را پیدا کردم که میتوانست مرا به هر نقطه از چارا سندز در آفرود خود بیاورد، اما تقصیر من این بود که فراموش کردم هوا را چک کنم. اساساً، شنهای چارا حتی در زمستان نیز بیابان باقی میماند: باد یا برف را میبرد یا لایههای جدید شن را روی برف میبرد. اما دقیقا همان لحظهای که قصد رفتن به آنجا را داشتم، شدت بارش برف به حدی بود که باد نمی توانست با آن مقابله کند و شنها با لایهای از برف پوشیده شده بودند.
سفر به تعویق افتاد. بلیط هایم را دادم و شروع به آماده شدن برای سفر دیگری کردم، این بار به ژاپن. با آناتولی قرار گذاشتیم که در تماس باشیم و وضعیت را زیر نظر بگیرد و گزارش دهد که چه زمانی شنها از زیر برف بیرون میآیند. و پس از بازگشت به روسیه در صورت آب و هوای خوب انتظار داشتم برای کشف منطقه به چارا سندز بروم.
از قضا، این سفر به لطف وضعیت کرونا امکان پذیر شد. در 28 مارس، من و سرگئی قصد داشتیم به توکیو پرواز کنیم، اما درست قبل از عزیمت به فرودگاه تصمیم گرفتیم این طرح را رها کنیم: خطر گیر افتادن در ژاپن یا قرنطینه دو هفتهای پس از بازگشت به روسیه وجود داشت. تصمیم گرفته شد که سفر ما به توکیو را برای پاییز تغییر دهیم و من با قطار بعدی موجود به چارا بلیط خریدم و یک پرواز شبانه به کراسنویارسک گرفتم.
اولین بار بود که در این شهر بودم. و اولین روز از معرفی رژیم خود انزوا بود. خیابانهای خالی و نبود مردم مرا تحت تأثیر قرار داد. من این احساس را داشتم که در فیلمی درباره آخرالزمان زامبی هستم.
پس از قدم زدن در مرکز و خاکریز Yenisey و گرفتن عکس از پل اشتراکی که پس از ترسیم آن بر روی اسکناسهای 10 روبلی روسیه بسیار شناخته شده است، به سرعت به هتلی پناه بردم.
خوشبختانه برای روز بعد بلیط قطار داشتم. من آخرین مهمان یک هتل بودم و به گفته مدیر، آنها مجبور شدند پس از رفتن من حداقل یک هفته برای قرنطینه تعطیل کنند.
میخواستم یک سفر 2000 کیلومتری را از طریق راهآهن ترانس سیبری و خط اصلی بایکال آمور با صدای صدای تق تق ثابت چرخهای فولادی داشته باشم. و این اولینبار بود که از این راه افسانهای سفر میکردم. چیزی که در این قطار به یاد آوردم رودخانههایی بود که از راه من عبور میکردند: ینیسی، آنگارا، لنا و ویتیم. و البته، نمیتوانستم این فرصت را از دست بدهم تا در طول یک توقف طولانی در Severobaikalsk، نگاهی کوتاه به دریاچه بایکال داشته باشم.
من قبلاً در راه بودم که متوجه شدم به دلیل قرنطینه نمی توانم در ایستگاه MES (وزارت موقعیتهای اضطراری) همانطورکه از ابتدا برنامه ریزی شده بود بمانم. شهرک چارا، نزدیکترین نقطه به چارا سندز، هیچ هتلی ندارد. خانههای مردم محلی کوچک است و هیچ کس توقع ندارد که گردشگران به اینجا بیایند، بنابراین در این منطقه اقامتگاهی برای اجاره وجود نداشت. نزدیکترین هتل در نوایا چارا در 20 کیلومتری روستا قرار دارد. من این گزینه را به دلیل قیمت بالای غیر منطقی و نامناسب بودن مسیر مورد نیاز برای انجام از نوایا چارا به چارا سندز رد کردم. فکر میکنم عکاسان مرا درک کنند: هر چه به نقطه عکاسی نزدیکتر باشید، زمان و فرصتهای بیشتری برای فرآیند عکسبرداری خواهید داشت…
آناتولی بود که به من کمک کرد: او از من دعوت کرد که در خانه اقوامش بمانم. چارهای جز موافقت نداشتم…
یک خانه شیبدار قدیمی نیاز به نگهداری قابل توجهی داشت، اما مشکل اصلی نبود. موضوع درباره «میزبان» ضمنی این خانه بود، دو گربه و یک سگ. آنها از آمدن من خوشحال نشدند و علاوه بر این، سگ کاملاً غیر ضروری به تجهیزات من علاقه مند شد.
برای ایمن کردن دستگاههایم، با استفاده از کیسهایم یک مانع بداهه در درب ایجاد کردم. برای سگ کار میکرد اما نمی توانست جلوی گربههایی را بگیرد که برای خوابیدن روی مربی استفاده میشدند و من را به عنوان یک مهاجم درک میکردند. در عرض دو هفته پس از همزیستی ما، این درگیری از یک “مرحله داغ” (زمانی که گربهها در نیمه شب روی سر من شروع به رقصیدن کردند) به بیطرفی مسلحانه (در صورت قطع خواب من، گربهها با مهربانی دعوت به ترک شدند. اتاق). دوستداران گربه، از شما خواهش میکنم که درک کنید: تصور کنید هر روز فقط چهار ساعت میخوابید و باید حداقل نیم ساعت وقت بگذارید تا این تروریستهای کرکی را آرام کنید. فکر میکنم یک هفته چنین وجودی شما را دیوانه میکند، درست همانطورکه من را ساخته است.
از آنجایی که با گربهها و مشکلات خانگی دست و پنجه نرم میکردم، چندین روز هوای بد گذشت. بالاخره بیرون هوا آفتابی بود و همراه با آناتولی برای گشت و گذار به قلب چارا سندز رفتیم.
گردشگران معمولاً با پای خود در کویر قدم میزنند اما برای من این گزینه کارساز نبود. من تجهیزات زیادی برای حمل داشتم، بنابراین از آفرود استفاده میکردیم.
بهتر است آن را با چشمان خود ببینید: این یک وسیله نقلیه زاویه دار و لرزان است که از اجزای کامیون و ماشین روسی تولید شده است که روی یک موتور جغجغه چینی کار میکرد … در مقایسه با یک ATV معمولی، وسیله نقلیه آناتولی شبیه یک خودروی بزرگ بهنظر میرسید. هیولا سواری با آن بسیار ناراحت کننده بود: تعلیق وجود نداشت و استهلاک مسیر ناهموار فقط توسط چرخهای کم فشار تضمین میشد.
با وجود تمام این معایب، این آفرود دارای مزایای غیرقابل انکاری بود: میتوانست کاملاً در همه جا سوار شود. حتی اگر یک باتلاق، برف عمیق یا شن و ماسه شل باشد، این وسیله نقلیه تند و تیز، به آرامی اما پیوسته، میتواند از هر مانعی عبور کند. علاوه بر این، میتوانست شنا کند، بنابراین ما بدون ترس از غرق شدن روی یخ میرفتیم.
نه برای راننده و نه برای مسافران هیچ گرمایشی وجود نداشت. مسیر روستا تا سندس حدود یک ساعت طول کشید. هوا در بیرون 28- درجه سانتیگراد بود، بنابراین وقتی بالاخره به نقطه مورد نیاز رسیدیم، تا حد استخوان یخ زده بودیم. تقریباً تمام تپهها با لایه نازکی از برف پوشیده شده بود و فقط بالای قهوهای ماسههای یخزده دیده میشد. در اولین بازدیدمان صحنه یک کویر اوایل بهاری را دیدیم.
بعد از اولین روز بیرون ما، هوا بد شد. آسمان ابری بود، گاهی برف میبارید و من به این فکر میکردم که شاید برای گرفتن عکس از این مناظر به اینجا زود است. هیچ چیز خسته کنندهتر از انتظار برای آب و هوا نیست. منطقه چارا سندز چندان بزرگ نیست، بنابراین 2-3 روز هوای آفتابی برای گرفتن مهمترین مکانها کافی است.
طول توده ماسهای 10 کیلومتر و عرض آن 3-4 کیلومتر است. توسط ماسههای پشته باریکی که در امتداد جهت باد قرارگرفته اند محافظت میشود. در مرتفعترین و مرتفعترین قسمت این کویر تپههای برخان گرد و موجدار قرار دارند. طول آنها بین 150 تا 700 متر و توری آن 2.5 کیلومتر کشیده شده است. صورت بادگیر برخان صاف (10-15 درجه) و رویه لغزشی شیب دار است.
اینگونه بود که یک هفته دیگر را در این روستا در انتظار هوای خوب گذراندم. خورشید از پشت ابرها بیرون میآمد اما فقط برای مدت کوتاهی. سرانجام، پیشبینی آبوهوا چند روز آفتابی را وعده داد و یک صبح یخبندان برای تماشای طلوع خورشید در چارا سندز به راه افتادیم. من قدرت خورشید محلی را دست کم گرفتم: از آخرین بازدید ما، برف تقریباً به طور کامل آب شده بود و تپههای شنی را پوشانده بود. مقداری برف فقط در جنگل اطراف کویر باقی مانده است.
ما چندین صبح را اینجا صرف تماشای طلوع کردیم. هوا خیلی سرد بود اما حداقل باد نمی آمد. خورشید از پشت افق ظاهر میشد و تنها 3 ساعت پس از طلوع خورشید شروع به گرم شدن میکرد. سایههای بلند حرکت خود را به سمت پای تپههای شنی با کوههای کودار سفید رنگ در پس زمینه صورتی آغاز کردند. این یک لحظه بسیار کوتاه است که فقط 5-7 دقیقه طول میکشد و تنها کاری که باید انجام دهید این است که سعی کنید این لحظه و زیبایی دنیای اطراف را با دوربین خود ثبت کنید.
این کویر از سمت جنوب غربی به شمال شرقی با جهت بادهای غالب امتداد دارد. درههای سه رودخانه در نزدیکی آن قرار دارند: چارا، ساکوکان میانه و ساکوکان علیا. این صحرای زرد روشن که توسط پشتههای صخرهای برفی، جنگلهای ساحلی کاج اروپایی، دریاچهها و مردابها احاطه شده است، شگفتی واقعی منطقه Transbaikal است.
همانطور که تصرف بیابان را تمام کرده بودیم، آناتولی پیشنهاد کرد به یک “بایکال کوچک” محلی، دریاچه زارود برویم. جادهها به طور فعال شروع به ذوب شدن کردند، بنابراین یک سواری 20 کیلومتری تقریباً کل روز را به طول انجامید. (تور مجازی اختصاص داده شده به دریاچه و اطراف آن به زودی منتشر میشود). این دریاچه به خاطر کوهی که در نزدیکی آن قرار دارد نامگذاری شده است و طول آن تنها 3 کیلومتر است. همانطور که در داخل یک تنگه بادخیز قرار دارد، برف از سطح دریاچه دور میشود. و واقعاً شبیه یخ بایکال بهنظر میرسد، مگر بدون شکاف بزرگ.
و این یخ به اندازه دریاچه بایکال لغزنده است! این بدبختی را داشتم که پس از پرتاب دیگری از پهپاد درحالیکه برای تعویض باتری به سمت آفرود میرفتم، لیز خوردم و سقوط کردم. یک چشم به هم زدن به پشتم نشستم. سکتهای را احساس کردم که هوا را از ریه هایم خارج کرد. همچنین پنل کنترلی پهپادم که معمولاً در حین پرواز به من وصل میشد و 1.5 کیلوگرم وزن داشت به صورتم برخورد کرد. مدتی دراز کشیده بودم و نمی توانستم حرکت کنم و شبیه ماهیای بودم که در ساحل آب شده بود. نفس نفس میزدم و خونی که از لبم میریخت تف کردم.
آناتولی با احتیاط وسایل را از من جدا کرد و کمک کرد تا بلند شوم. چه خوب که تنها چیزی که در این حادثه رنج کشید لب من بود. آفرود را مجدداً به یک ساحل برفی پارک کردیم و سپس بدون هیچ حادثهای کار را برای این روز به پایان رساندیم.
در آخرین روز عکسبرداری به دره رودخانه ساکوکان میانه رفتیم. در تابستان، این مکان یک مقصد محبوب برای گردشگران و دوستداران طبیعت گردی است. میخواستم از تنگهای که کوههای کودار را تقسیم میکند بالا بروم و بلندترین قلههای ترانس بایکال را ببینم.
مردم محلی مسافتها را نه با کیلومتر، بلکه با ساعتها سواری یا پیاده روی اندازه گیری میکنند. آناتولی گفت که راه رسیدن به کوههای کودور 5 ساعت طول میکشد. سپس همه چیز به شانس منتهی میشود: جاده واقعاً بد است که باعث میشود فرد سریعتر از یک عابر پیاده حرکت نکند. در نقطه ای، آناتولی از جاده به بستر رودخانه یخ زده پیچید. حرکت در امتداد رودخانه عجیب بود و احساس میکردم از میان آن میگذرم. تنها تفاوت این بود که بهجای قایق، یک آفرود خروشان داشتیم.
ساکوکان یک رودخانه کوهستانی با اختلاف ارتفاع قابل توجه است. در نقاط شکاف و تندروها، میتوانستم سنگهای بزرگ زیر یخ را تشخیص دهم. 20 دقیقه در امتداد رودخانه ما را در حدود 1.5 ساعت از مسیر مشابه در جاده نجات داد. چنین ریاضیات عجیبی
کم کم داشتیم داخل تنگه حرکت میکردیم که بخت ما تمام شد. در نقطهای به نقطهای رسیدیم که برف و یخ دیگر نمی توانست سنگهای بزرگ را بپوشاند. آناتولی مجبور بود مسیری را بین سنگها هدایت کند و گاهی اوقات از آنها بالا برود. این وسیله نقلیه به طرز تاسف باری با قطعاتش میچرخید و میلرزید و در عرض چند ساعت بالاخره خراب شد و نتوانست این نوع سوءاستفادهها را تحمل کند. خوب بود که شکستگی خیلی مهم نبود و بعد از آن موفق شدیم به خانه خود برگردیم.
پهپاد را پرتاب کردم و با کمک نقشه جهت گیری کردم. دیدم هنوز 17-20 کیلومتر تا جالبترین قلهها باقی مانده و فرصتی برای رسیدن به آنها وجود ندارد. خوب، دلیل خوبی برای بازگشت دوباره به این مکانهای زیبا است! با خوردن ساندویچ و نوشیدن چای به سمت روستای چارا رفتیم.
آن شب با قطار به کراسنویارسک رفتم. انتظار داشتم از منطقه حفاظت شده معروف Stolby Nature Reserve فیلمبرداری کنم. اما این داستان دیگری است که باید گفت…
مایلیم از راهنمای و راننده آفرود آناتولی مارکین و پارک ملی کودار که توسط رئیس آن آندری داویدوف به نمایندگی از آن در طول فرآیند عکسبرداری کمک کردند تشکر و قدردانی کنیم .
عکس و متن از استانیسلاو سدوف
موارد مشابه:
![چارا سندز، روسیه چارا سندز، روسیه](https://www.airpano.ru/files/r_450/chara_01.jpg)