برجهای دیدهبانی باستانی، اینگوشتیا، روسیه
- سایر موارد
تصمیم بازدید از اینگوشتیا کاملاً خودجوش بود. به سرعت وسایل را جمع کردیم، مسکو را ترک کردیم و به سمت جنوب حرکت کردیم. مسیر برای ما آشنا بود، بدون هیچ غافلگیری و در پایان روز دوم، به ماگاس رسیدیم. اما هیچ اتاق خالی در هتلها وجود نداشت زیرا مسابقات قهرمانی مبارزه روسیه در کاخ ورزش برگزار میشد.
در بدو ورود، حسین کوزدوف، رئیس فدراسیون هوانوردی سبک اینگوش از ما استقبال کرد. بازدید ما همزمان با گردهمایی هوانوردی در ماگاس بود، بنابراین قصد داشتیم در این رویداد شرکت کنیم یا حداقل از آن عکس بگیریم. حسین ما را به خانه دعوت کرد، شام خوردیم، پخش زنده مسابقات قهرمانی را دیدیم، برنامههایمان را بررسی کردیم و سپس به یادگار شکوه و خاطره رفتیم. شب جنوب به سرعت میگذرد، بنابراین هوا تاریک بود، اما روشنایی مخصوص ما روشن شده بود. قلب این ترکیب 9 برج مراقبت است که نمادی از تعداد کشورهایی است که در دهه 1940 از اینجا تبعید شدند. یادمان را از بالا و زمین گرفتیم.
حوالی نیمه شب بود و با اینکه حسین به گرمی از ما دعوت کرد در خانهاش بمانیم، اما ما ترجیح دادیم جای دیگری بخوابیم. ما را به کمپ ورزشی در کوهستان بردند. رودخانه تند، صدای سیکادا و صحبتهای مبارزانی که بعد از مسابقات بر میگشتند در تاریکی به گوش میرسید.
صبح حسین به اینجا آمد تا ما را به کوهستان ببرد. جاده نازکتر و نازکتر میشد، صخرهها از طرفین بالا میرفتند. سپس پست مرزی جلوی ما ظاهر شد. نگهبانها مدارک ما را چک کردند و خیلی زود چهرههای سختگیر آنها جای خود را به لبخند داد. داستانهایی دربارهٔ آبرگ ها، دشمنی خون و خرسهای رام شده آغاز شد. شاید این بچهها بتوانند راهنمای کاملی باشند! اما مجبور شدیم به مسیرمان ادامه دهیم.
به شهرک باستانی تارگیم رسیدیم. کوهها در اینجا چشمگیرتر هستند و اولین مجموعه برجها در مقابل ما ظاهر شدند. آن سوی رودخانه برجهای ترگیم و دورتر برجهای خامخی بازسازی شده و بناهای مجموعه ایگیکال قرار دارند. اما راه درازی در پیش داشتیم.
ماشینهای ما پیچهای جاده را دنبال کردند و خیلی زود خود را در ابر دیدیم. دید حدود 20 متر بود. در پیچی دیگر، برای تماشای برجی با طاقهای سنگی توقف کردیم. آنها کاملاً از بین رفتند، اما استخوانها و جمجمههایی هنوز در طاق وجود داشت. در گذشته مردم در زمان شیوع بیماریهای مختلف به اینجا میآمدند تا دیگران را آلوده نکنند. غذا و آب از طریق یک پنجره کوچک با استفاده از تیرهای بلند به آنها داده میشد. در صورت بهبودی افراد به شهرک بر میگشتند. اگر نه، برای همیشه اینجا میماندند.
بر اساس باورهای باستانی، زندگی پس از مرگ، از سرگیری زندگی زمینی ما است، با این تفاوت که خورشید در شب برای مردگان میتابد. ضرب المثلی وجود دارد که میگوید: «انسان در طول زندگی به برج نیاز دارد، در آخرت به طاق نیاز دارد» و این بیانگر نگرش اینگوشهای باستانی نسبت به زندگی و مرگ است. این سنتها تنها در آغاز قرن بیستم با پذیرش اسلام تغییر کرد.
این گذرگاه منظره زیبایی از کوههای قفقاز را ارائه میدهد، اما ما فقط میتوانستیم ابرهای خاکستری را ببینیم که با باد حمل میشوند. با پشت سر گذاشتن گردنه و فرود آمدن به دره به ارمخی، تفرجگاه زیبا رسیدیم.
اگرچه مجموعه برج ارزی نزدیکترینآنها است و از کنار جاده قابل مشاهده است، اما رسیدن به آنجا دشوار است. ابتدا سعی کردیم با پای پیاده به آنجا برسیم، اما به زودی نفسمان بند آمد و فهمیدیم که پیاده روی با تجهیزاتمان بسیار دشوار است. روز بعد تصمیم گرفتیم این راه را با استفاده از ماشین بسازیم. سنگها را به عقب پرتاب کرد، لاستیکها کشش را از دست دادند و جیرجیر میکردند، اما با این حال، ما به جلو هل میدادیم. به زودی راه توسط دروازهای با سیم خاردار قطع شد تا اسبها و گلههای گوسفند نتوانند وارد قلمرو مزارع یونجه شوند. بیرون رفتم در را باز کردم و سوار شدیم داخل.
پس از تبعید اینگوش ها، برجهای زیادی ویران شدند، اما برخی از آنها اکنون بازسازی شده اند. در یکی از برج ها، به طور تصادفی با مردی روبرو شدیم که شب را در آنجا گذراند: الکسی درحال سفر از طریق قلمرو قفقاز بود، در یک چادر یا زیر پناهگاههای مختلف میخوابید. او به ما یک فنجان چای سبزی کوهی تعارف کرد، با همدیگر صحبت کردیم و از صحنه لذت بردیم.
یکی از محبوبترین مکانهای اینگوشتیا مجموعه برج قرون وسطایی Vovnushki است که در گذشته یک ساختمان تماشایی و دفاعی بوده است. در سال 2008 در مسابقات عجایب هفتگانه روسیه به تور نهایی رسید. دو برج مستحکم که در دو طرف دره قرار دارند واقعاً باشکوه بهنظر میرسند. رودخانه گلویخی در این نزدیکی جریان دارد. گاهی اوقات میتوان با گشتهای مرزی برخورد کرد – بالاخره این یک منطقه مرزی است.
افسانههای زیادی به این برجها مربوط میشود. به گفته یکی از آنها، در حین محاصره یکی از برجها به آتش کشیده شد و زن نخی نوزادان کوچک را نجات داد: او بر روی طناب راه میرفت و آنها را در یک سبد حمل میکرد.
مجموعههای برج میتوانند زیبایی باستانی خود را مجذوب خود کنند: شما احساس میکنید در یک افسانه هستید و اگر اژدهایی بر فراز خط الراس کوه پرواز کند، هیچکس تعجب نخواهد کرد. همچنین لازم به ذکر است که تمام برجها تنها در یک سال ساخته شده اند و در صورتی که ساخت و ساز به موقع تمام نشده باشد، برج تکه تکه شده است.
ویژگی منحصربفرد اینگوشتیا تمرکز متراکم مکانهای طبیعی شگفت انگیز و مناظر تاریخی در این منطقه است. معابد باستانی، برجهای دفاعی، قلههای برفی و رودخانههای کوهستانی، غارهایی که در سالهای نه چندان دور به عنوان پناهگاه سارقان خدمت میکردند – همه این نقاط در دهها کیلومتری قرار دارند. سفر ما در لحظه روزه داری اورازا انجام شد به گونهای که به سختی میتوانستیم در مسیر خود با گردشگران دیگری ملاقات کنیم و همین امر زیبایی این مکان را بیشتر کرد.
سفر به اینگوشتیا فقط یک سفر از طریق قلمرو نیست، بلکه یک سفر در زمان نیز هست. کوهها و برجها نگهبان تاریخ هستند و ما نیز سعی کردیم با عکسها و فیلم هایمان، تکههای این تاریخ را منعکس کنیم.
عکس و متن از سرگئی شاندین و استاس سدوف