بوتان، قسمت 2
- سایر موارد
ما قبلا قسمت اول فیلم بوتان را منتشر کرده ایم. و اکنون انشا عکسی از صومعه تامبی در استان بومتانگ را به شما ارائه میکنیم. این مکانها به دلیل چشمانداز زیبای کوهستانی «بوتان سوئیس» نامیده میشوند.
ما چندین روز را در اینجا به زندگی صومعه روستا گذرانده ایم. صبح ما قبل از سحر شروع شد. ما فرنی را در یک گاو بزرگ آماده کردیم. پس از آن، لاما و راهبان دیگر مراسم دعا را آغاز کردند – پوجا همراه با آواز مانتراها، نواختن پیپهای آیینی و طبل. گردشگران تقریباً هرگز در اینجا دیده نمی شوند. زندگی مثل صدها سال قبل است. شاید یک تماس تلفنی نادر یادآوری کند که قرن بیست و یکم است.
افسانهها و شایعات زیادی دربارهٔ بوتان یا دروک یول، “پادشاهی اژدهای رعد” گفته میشود که مردم محلی کشور خود را مینامند. و بهترین راه برای تعیین حقیقت و تخیل دربارهٔ این مکان – فقط بازدید شخصی از این کشور است.
پروازها به بوتان از تایلند، هند، سنگاپور و نپال انجام میشود. فرودگاه پارو یکی از چالش برانگیزترین فرودگاههای جهان برای برخاستن و فرود به حساب میآید: این فرودگاه توسط کوههای بلند احاطه شده است و باند فرودگاه نسبتاً کوتاه است.
تا سال 1974 خارجیها اجازه ورود به کشور را نداشتند و تنها راه برای بازدید از بوتان دعوت شخصی پادشاه یا ملکه بود. اکنون برای گردشگران باز است اما این جریان از نظر اقتصادی محدود و تنظیم شده است: همه گردشگران باید در یک تور از پیش برنامه ریزی شده و از پیش پرداخت شده که توسط یک اپراتور رسمی تایید شده ترتیب داده شده است، سفر کنند. هزینه شامل اقامت، غذا و خدمات راهنما میباشد. همچنین شامل هزینهای (حدود 65 دلار در روز) میشود – مالیات پادشاه که پول آن به نیازهای اجتماعی بوتان میرسد: مراقبتهای بهداشتی، توسعه زیرساختها و غیره.
هدف اصلی ما از آمدن به بوتان، ساختن پانورامای هوایی از نقاط دیدنی این کشور بود، بنابراین از مدتها قبل آمادگی خود را آغاز کردیم. تا همین اواخر استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین در کشور ممنوع بود، بنابراین از دریافت تمامی مجوزهای لازم برای عکاسی هوایی متعجب و بسیار خوشحال شدیم.
وقتی برای فرود آماده بودیم، هواپیما ناگهان از بالای خانههای کوچک و درختهایی چرخید که میتوانستم آنها را در پنجره ببینم. اینجا ما در پارو هستیم، چنین کشور افسانهای بوتان! روز بعد از قبل برای پرواز هواپیمای بدون سرنشین بر فراز پارو دزونگ (نوعی صومعهها یا کاخهای مستحکم در منطقه هیمالیا) برنامه ریزی شده است.
به زودی دستورالعملهای اضافی از سوی سرویسهای امنیتی هوانوردی به ما داده شد: خیلی نزدیک به dzong نزدیک نشویم، بالای سقف پرواز نکنیم، پهپاد را درحالیکه هواپیماها یا هلیکوپترها در هوا هستند پرتاب نکنیم – ما فقط یک مایل با فرودگاه فاصله داریم. خورشید میدرخشد، باد ابرها را بر فراز کوههای هیمالیا میبرد، دیوارهای dzong قدرتمند بالای سر ما بلند شده اند. چه صحنه حیرت انگیزی!
در عرض پنج دقیقه افسران پلیس محلی به ما نزدیک شدند تا از ما بپرسند که چه کار میکنیم. همه مجوزها و مدارکی را که داشتیم به آنها نشان دادیم، بازرس امنیت هوانوردی که ما را همراهی میکرد تأیید کرد که همه چیز خوب است. با این حال، مدتی بعد گروه جدیدی از پلیس و نمایندگان ایمنی هوانوردی آمدند و فهمیدیم که انتظار نمی رود راه حل آسانی پیدا شود. با تمام تجهیزات خود به دفتر ایمنی هوانوردی رفتیم تا متوجه شویم که علیرغم تمام مجوزهایی که قبلاً دریافت کرده ایم، مقرراتی وجود دارد که پرواز هواپیماهای بدون سرنشین در پارو را ممنوع میکند.
در نهایت، تمام مجوزهای ما فراخوان شد و لازم بود دوباره آنها را تأیید کنیم. تا آن زمان هر گونه عکاسی ممنوع است.
خوشبختانه، دوستان ما از تورهای چتر سفید، که سفر ما را سازماندهی کردند، موفق شدند یک چیز غیرممکن را انجام دهند: آنها تمام تاییدات لازم را فقط در چند روز بهدست آوردند! اما ما خیلی زود هیجان زده شدیم: علاوه بر همه مقالات، فهرستی از مکانهایی که پرواز با هواپیماهای بدون سرنشین ممنوع است را نیز دریافت کردیم – شامل تمام صومعههای اصلی، دزونگها و شهرکهای بزرگ بود. به عبارت دیگر، ما مجبور شدیم از طبیعتی عکس بگیریم که کاملاً شبیه به آنچه در قفقاز شمالی میبینیم بهنظر میرسد.
با این حال، میتوانستیم از روی زمین عکاسی کنیم. اما دربارهٔ ویدیو – از هر dzong کمتر از 200 متر نیست. مات! بنابراین، ما مجبور شدیم برنامه عکسبرداری خود را با حذف تمام اشیاء ممنوعه و dzong از آن سازماندهی کنیم.
در حالی که راهنماهای ما مشغول تنظیم اسناد بودند، ما به احتمالاً شناخته شدهترین صومعه بوتان – Taktsang Lhakhang، که به عنوان آشیانه ببر نیز شناخته میشود، پیاده روی کردیم. طبق افسانه، گورو رینپوچه بر روی پشت یک ببر به این مکان پرواز کرد، بنابراین این نام ظاهر شد. این صومعه در ارتفاع 3120 متری به صخره متصل است. و شما میتوانید تنها با پای پیاده به دنبال یک مسیر کوهستانی منحنی به اینجا برسید. بدون سازگاری مناسب کار دشواری است، اما راهنمای ما کارما ما را تشویق میکند.
یک ساعت و نیم بعد بالاخره موفق شدیم از شیب بالا بریم و منظرهای فوقالعاده از صومعه در مقابل ما نمایان شد. در ورودی ما توسط نیروهای امنیتی به دقت بررسی شدیم: ورود نه تنها دوربین ها، بلکه تلفنهای همراه نیز ممنوع است. پس از تماشای معابد به غار رفتیم، جایی که گورو رینپوچه گفته میشود که مراقبه کرده و آب مقدسی نوشیده است که از صخره بیرون میآمد.
پارو را ترک کردیم و به سمت تیمفو، پایتخت بوتان حرکت کردیم. ماشینهای زیادی در شهر وجود دارد، اما یک چراغ توقف وجود ندارد: ترافیک توسط پلیس تنظیم میشود. پایتخت درحال حاضر محل اقامت پادشاه است: Thimphu Dzong یک قصر نسبتاً باشکوه است و در شب برجهای آن به شدت نورانی میشوند. اما هنوز نتوانستیم آن را از هوا ضبط کنیم.
روز بعد به Simtokha Dzong واقع در حومه پارو رفتیم. این قدیمیترین dzong در نوع خود در کشور است که توسط Zhabdrung تولید شده است که بوتان را متحد کرد. ما خیلی خوش شانس بودیم که با یک افسر نظامی آشنا شدیم. من در تعریف ردههای مختلف ارتش بوتان خوب نیستم، اما احساس میکردم که او یک افسر عالی رتبه است. ما به سرعت وارد صحبتهای دوستانه شدیم و سپس او پیشنهاد کرد چیزی را به ما نشان دهد که معمولاً از دیگران پنهان است. او راهبی را فراخواند و او اتاقی را که پدر ژابدرونگ در آن زندگی میکرد باز کرد و درگذشت.
همچنین موفق شدیم نگاهی به تاج ملکه مقدس که در اتاق مطالعه راهبان نگهداری میشود بیاندازیم. سیمتوخا دزونگ در طول جنگ با تبتیها از محاصره جان سالم به در برده و تصرف شده است. هنگامی که مهاجمان در معبد اصلی جمع شدند، سقف فرو ریخت و آنها کشته شدند. مردم میگویند که نگهبانان روح از این مکان محافظت میکردند.
در نهایت تمام مجوزها گرفته میشود و سفر خود را به اعماق کشور آغاز میکنیم. کل جاده درحال تعمیر است، سطح سنگفرش برداشته شده و ماشین ما به آرامی در امتداد مارپیچ غبارآلود حرکت میکند و هر از چند گاهی راه را به گلههای گاو و وسایل نقلیه روبرو میدهد. به سمت گردنه دوچولا میرویم که در ارتفاع 3116 متری از سطح دریا قرار دارد. همان جایی که قرار است شب را بگذرانیم.
در مقایسه با مکانهای گرم مانند پارو و تیمفو، طلوع آفتاب در گذرگاه دوچولا نسبتا خنک و تازه است. خورشید در میان غبار صبحگاهی سوسو میزند و کوهها و 108 کورتن استوپای یادبود را روشن میکند. چند چوب عطر در کوره تشریفات میسوزند. استاس درحال پرتاب پهپاد است و ما آماده عکسبرداری هستیم. در صبح استوپاهای سبک در بالای تپه کاملاً باشکوه بهنظر میرسند.
مقصد بعدی ما Punakha است – یک dzong نسبتاً باشکوه در ساحل رودخانه، که توسط درختان شکوفه احاطه شده است. همچنین اقامتگاه زمستانی Je Khenpo، رهبر مذهبی کشور است. آثار سلطنتی در اینجا نگهداری میشود. متأسفانه، این dzong در “فهرست سیاه” ما است، بنابراین ما میتوانیم فقط در حیاط عکس بگیریم و از ساحل روبروی رودخانه فیلم ضبط کنیم.
تقریباً شب به گانگتنگ رسیدیم که به خاطر داشتن ذخیرهگاه پرندگان کمیاب معروف است. اما ما بیشتر به صومعه Gangteng علاقه مند بودیم، جایی که قرار بود صبح زود به آنجا برویم. در آنجا با لاما آشنا شدیم و پس از مذاکراتی مجوز پرتاب پهپاد خود را گرفتیم.
به محض تمام شدن عکاسی، به صومعه و معبد اصلی آن رفتیم. پس از آن از ما دعوت شد تا نگاهی به چیزی غیر معمول داشته باشیم. ما به دنبال راهبی رفتیم که ما را از پلههای باریک شیب دار بالا بردیم و به طبقه دوم رسیدیم. چشمانمان خیلی زود به تاریکی عادت کرد، وارد اتاق کوچکی شدیم.
در کنار دیوار یک محراب وجود داشت. چهرههای تاریک جنگ سالاران با چهرههای بیرحمانه و کلاههای آهنی بر سر در هر طرف ایستاده بودند. آتش در لامپ سوسو میزد و احساس میشد که چهرهها درحال حرکت هستند. در سمت چپ محراب انواع مختلفی از سلاحها وجود داشت: از شمشیرهای باستانی شروع میشد و با تفنگهای مدرن با سرنیزه ختم میشد. برخی از هیولاهای عجیب و غریب از سمت راست تماشا میکردند. نزدیکتر رفتم تا نگاه کنم. در واقع، اینها سرهای خشک شده حیوانات مختلف، عاج و نیش بودند. اینجا سر یک پلنگ بود، پوستش آنقدر کوچک شده بود که دندانهای تهدید کنندهاش بیشتر نمایان شده بود. می توانستم سر گاومیش را درکنار سر گراز و منقار پرنده نوک شاخ را ببینم. ماهی بزرگی از دیوار آویزان شده بود: شبیه گربه ماهی بود، اما با دندانهای تیز بزرگ. راهب توضیح داد که همه آنها شیاطین شکست خورده هستند،
ناگهان به چیزی عجیب نگاه کردم و لرزیدم… برای دیدن بهتر نزدیکتر شدم. نه اشتباه نکردم دست انسان بود. روی دیوار باقی مانده به “غنائم” موجودی نسبتاً عجیب وجود داشت. اول فکر کردم که این یک میمون است، اما جمجمه پوشیده از پوست خشک شده کاملاً شبیه یک انسان بود، هرچند کوچک. بدن بلند، دستها و پاهای باریک. پوست سیاه شده روی استخوانها سفت شد، اما پوسیدگی وجود نداشت. صفات و نخلها به خوبی حفظ شدند. یک انسان کوچک، اما نه یک کودک – نسبتها متفاوت است. همراه با تمام حیواناتی که در اینجا دیدم، احساس نسبتاً شومی ایجاد کرد. همانطور که به ما گفته شد این یک تسلچاپ بود. یه دیو هم همینطور
یک بار دربارهٔ قبایل کوتوله در هیمالیا خواندم – کاشفان قرن نوزدهم به آنها اشاره کردند. احتمالاً این موجود یکی از آنها بوده است و او نسبتاً بدشانس بوده است که با یک لاما ملاقات کرده است که او را به عنوان یک شیطان گرفته است … رازهای بسیاری در پشت دیوارهای این صومعههای باستانی نگهداری میشود.
پس از ترک Gangteng، به سمت منطقه Bumthang حرکت کردیم. این منطقه بسیار زیبایی است که گاهی به آن “بوتان سوئیس” میگویند. در اینجا از صومعه Thangbi Lhakhang بازدید کردیم. لاما خیلی از ما استقبال کرد و به ما اجازه داد تا از مراسم نماز پوجا عکس بگیریم. اصولا عکاسی از داخل معابد ممنوع است اما این بار برای ما استثنا قائل شد.
در مجموع دو روز را در صومعه گذراندیم. در مراسم مذهبی شرکت میکردیم، چای مینوشیدیم و عصر راهبان از ما دعوت میکردند تا با آنها بازی کنیم. یکی از آنها این بود که سنگی را که حدود صد کیلوگرم وزن داشت برداشت و حمل کرد. یک دور با این بار تمام کنید و تمام گناهان شما جبران خواهد شد. فقط یک چهارم مسافت میتوانستم آن را حمل کنم.
بوتان کشوری بسیار جذاب و منحصربهفرد است که میتوان دربارهٔ آن بیپایان صحبت کرد. یکی از غیرمعمولترین ویژگیهایی که آن را با سایر کشورها متمایز میکند، جستجوی شادی است که توسط قانون حمایت میشود. در سال 1972، پادشاه بوتان، مفهوم شادی ناخالص ملی را معرفی کرد. این معیار در اینجا مهمتر از تولید ناخالص ملی است که در بسیاری از کشورهای دیگر قرار دارد.
اکنون پادشاه بوتان Jigme Khesar Namgyel Wangchuck است که در سال 2006 در سن 26 سالگی تاجگذاری کرد و به این ترتیب او جوانترین سلطنتی سلطنتی در جهان شد. فلسفه قدردانی از خوشبختی در وهله اول – نه ثروت – هنوز توسط او پشتیبانی میشود.
زندگی معمول مردم بوتان هنوز تحت تأثیر ارزشهای تاریخی – فرهنگی و مذهبی است. این کشور به جنگلها، گیاهان و جانوران خود افتخار میکند، بنابراین مسائل زیستمحیطی یکی از مهمترین موضوعات در برنامه دولتی شادی محور است. علاوه بر آن، راه سعادت ملی نیز شامل اصلاحات آموزشی، آموزش اجباری زبان انگلیسی، جاده سازی بدون آسیب به طبیعت، مراقبت از سالمندان، حمایت دولتی از صومعه ها، ممنوعیت کامل استعمال دخانیات و استفاده از کودهای شیمیایی، کنترل آلودگی و حفظ نظافت، پرورش گل در خیابانها و غیره.
مایلیم از تورهای چتر سفید و شخصاً ناتالیا و تاشی وانگدی برای سازماندهی تور ما، راهنمای ما Karma Yunten، راننده Karma و همه کسانی که در طول سفر ما را کمک و حمایت کردند، تشکر کنیم.
عکس و متن از استاس سدوف و سرگئی شاندین