بازیهای المپیک زمستانی روسیه
- سایر موارد
وقتی به بازیهای المپیک رفته بودم یادم رفته بود که چگونه «سوچی» و «2014» را جداگانه بنویسم…
من هرگز بازیهای المپیک 2014 را از دست نمی دهم و دلیلش این است: بازیها در کشور من برگزار شد، آنها فقط 3 ساعت پرواز با شهر من فاصله داشتند، دوستانم روی تپهای با چشم انداز زیبا از پارک المپیک زندگی میکردند، بلیط هواپیما منطقی و… باشه، بلیطهای ورودی کاملا معقول نبود.
تعداد خارجیهای زیادی در شهر سوچی در طول المپیک وجود نداشت. فیلمبرداران ضعیف برای یافتن طرفداران تشویق کننده کشورهای رقیب در طول بازیهای هاکی تلاش کردند. اکثر تماشاگران از روسیه بودند. به لطف تلاشهای تیم تبلیغاتی BOSCO کاملاً واضح بود: در پایان بازیها همه چیزی از سهام کالای خود خریداری کردند. گلدوزی “RU” و “RUSSIA” باعث میشد افراد در میان جمعیت بسیار شبیه به هم باشند. در واقع BOSCO تنها با افزودن چند فروشگاه بزرگ دیگر میتوانست فروش را چهار برابر کند.
یکی دیگر از حلقههای ضعیف غذا بود. اگرچه هات داگ و بلینتز در هر گوشهای فروخته میشد، اما خرید آنها حداقل 40 دقیقه زمان میبرد. شهر به اندازه کافی رستوران و همچنین مکانهای سادهای نداشت که بتوان در آن نشست و استراحت کرد.
من خوش شانس بودم که چند میز در فضای باز با صندلی در نزدیکی Swiss Lodge پیدا کردم. آنها حتی راکلت تازه ساخته شده را سرو کردند!
کمبود فقط دو نوع بلیت وجود داشت: بازی تیمی هاکی روسیه و مسابقه اسکیت روی یخ. من نتوانستم الگوریتم فروش آنلاین بلیط را بفهمم: بلیطها به طور تصادفی ظاهر میشوند و هر بار با قیمتی جدید ناپدید میشوند. با این حال هرگز فراموش نمی کنم که چگونه یک سال پیش 2 ساعت را در صف طولانی مردم درکنار تنها باجه بلیط المپیک 2014 در مسکو (و ظاهراً در کل روسیه، بدون احتساب سوچی) یخ زدم. باجه بلیط تنها با 3 پنجره.
بنابراین من طرحی برای غلبه بر کسری ذکر شده ابداع کردم: ترفند اصلی این بود که تا حد امکان به محل مسابقه نزدیک شوم و شروع به درخواست “بلیت یدکی” کنم… اولینبار یک مرد چک به من یک بلیط رایگان به روسیه داد. بازی -vs-Slovenia چون دوستش در Mountain Cluster گیر کرده بود. چرا بلیطش را مجانی به من داد؟ زیرا او آن را به عنوان بخشی از یک کمپین تبلیغاتی نایک دریافت کرده است. دفعه بعد که تیم هاکی روسیه بازی خود را به فنلاندیها باخت و هواداران ناامید از شر بلیطهای دیگر رها شدند و گفتند که حال و هوای ندارند، شانس آوردم که بلیت مسابقه اسکیت روی یخ را تهیه کردم. به یکی از آشنایان زنم یک پاکت پر از بلیت شامل سه ورودی پولی به مراسم اختتامیه داده شد، فقط برای یک لبخند شیرین…
در کنار هاکی، ویکتور آن را در رله طلایی 5000 متر تحسین کردم. تقریبا صدایم را در تشویق برای دو اسنوبرد طلایی Vic Wild از دست دادم. و من شاهد سقوط جولیا لیپنیتسکایا و اجرای خیره کننده آدلینا سوتنیکوا بودم. من همچنین تماشا کردم که تیم ترکیبی نوردیک روسیه بدترین مقام نهم را در مسابقات کسب کرد و تیم کرلینگ مرد ما آن را به طور کامل از دست داد. به جایش باید میرفتم مسابقه کرلینگ زن را ببینم! حداقل دخترا قشنگ بهنظر میرسن…
هر بار که از امنیت عبور میکردم، آنها با دقت به دمنده لنز من نگاه میکردند. حدس میزنم شکلش خیلی مشکوک بود!
من به خصوص از ظاهر افسران پلیس و داوطلبان خوشم آمد. لباسهای بنفش با الماس المپیکی گشت پلیس کاملاً با فضای کلی جشن مطابقت داشت. با این حال، داوطلبان زیباترین لباس را داشتند: زرد با رنگ سبز. همه لباسهایشان را تحسین میکردند، اما حسادتی وجود نداشت – آنها واقعاً سزاوار آن بودند!
قطار “لاستوچکا” کندتر از اتوبوس مدرسه بود. مسافت 42 کیلومتری از پارک المپیک تا کراسنایا پولیانا یک ساعت طول کشید. صبر من زیاد طول نکشید و بهجای آن به اتوبوس شاتل رفتم. باید بگویم که تمام وسایل حمل و نقل عمومی رایگان بود!
هوا به طرز شگفت انگیزی خوب بود. وقتی صبح بعد از ورودم به سوچی بیرون آمدم، متوجه شدم که بازیهای زمستانی را با تی شرت تماشا خواهم کرد… خب، کاملاً صادقانه بگویم، هوا در یک سایه سرد بود، به خصوص در کوهستان.
کنسرتهای موسیقی زنده شبانه درکنار فواره مدال پلازا برگزار میشد – یک امتیاز خوب برای فعالیتهای روزانه. من به Stas Namin و “Tsvety” گوش دادم، اما “Bi-2” را به دلیل مسابقه اسکیت روی یخ از دست دادم. کنسرت “Mumiy Troll” را هم به خاطر بازی USA-Vs-Canada از دست دادم.
درس گرفته شده! باید روی یک مسابقه در روز تمرکز میکردم. در غیر این صورت تحت تأثیر احساسات قرار میگیرید و زمان کافی برای استراحت ندارید. من که هیچ ایدهای دربارهٔ این قانون ساده نداشتم، بلیت هایم را از قبل برای حضور در مسابقات، کوهستان و دریا در طول یک روز برنامه ریزی کردم.
در مورد عکاسی چطور؟ من برای آن وقت نداشتم – باید برای ورزشکاران تشویق میکردم! بهنظر شما چه چیزی بهتر است: تماشای رقص لیپنیتسکایا از طریق منظره یاب دوربین خود یا با چشمان خود؟ جواب اشتباه! منظره یاب بهتر است زیرا به عنوان یک دوربین دوچشمی کامل کار میکند.
اسپانسرهای زیادی وجود داشت، اما تعداد آنها کافی نبود. با این حال آنها تمام تلاش خود را برای سرگرم کردن جمعیت انجام دادند. (من میگویم “خیلی” زیرا بهنظر میرسید که غرفههای آنها همه جا وجود دارد؛ و میگویم “کافی نیست” زیرا هر غرفه یک صف مسخره طولانی داشت).
در اینجا چند نمونه آورده شده است: Sberbank تجربه صخره نوردی را ارائه کرد. مگافون پرترههای سه بعدی فوری و عظیم ایجاد کرد. و امگا با یک شبیه ساز باب سورتمه جمعیت را خراب کرد.
چند چیز بود که در سوچی من را متحیر کرد. یکی پارک تفریحی در نزدیکی “مسیرهای رنگین کمان” بود که بدون هیچ دلیل مشخصی بسته شد. و دیگری مسیر ساحل شهر بود. علیرغم این واقعیت که ساحل درست بالای دیوار بود، برای رسیدن به آنجا باید تمام مسیر را از طریق زمین المپیک طی کرد که معمولاً حدود یک ساعت طول میکشید.
بله، میدانم که خوش شانس هستم. در روز آخر بازیها من خوش شانس بودم که بازیهای فینال، مراسم اختتامیه را دیدم و عکسهای زیادی گرفتم. اگر قوانین سختگیرانه نبود، عکسهای بسیار متنوع تری میگرفتم. دفعه بعد کار بر روی اعتباربخشی مناسب را از قبل شروع خواهیم کرد. دو سال قبل از این رویداد مطمئنا! راستی، کسی میدونه برای مجوز عکس برای فرمول 1 2014 و جام جهانی فوتبال 2018 کجا باید اقدام کنیم؟
رفتن به المپیک قطعا ارزش این تلاش را داشت. این یک مراسم زیبا، جشن و پر سر و صدا بود. قدم زدن در خیابانهای شهر، گوش دادن به موسیقی زنده در مدال پلازا، تماشای مراسم اهدای جوایز و تماشای کاناداییها که آمریکاییها را در میدان اصلی گاز میگیرند – این تجربه بسیار ارزشمند بود. زمانی که تیم روسیه سرانجام به بالای جدول مدال رسید، با چشمانم یک اسنوبردباز روسی-آمریکایی را دیدم که برای کسب طلا تلاش میکرد… در محاصره هزاران هوادار که “روسیه” را تشویق میکردند! فراموش نشدنی بود!
عکس و متن توسط دیمیتری مویزینکو