آتشفشان پلوسکی تولباچیک، کامچاتکا، روسیه
- سایر موارد
رابطه Air Pano با آتشفشانها و کوهها پیچیده است.
هنگامی که سرگئی سمنوف و من در سال 2010 برای عکاسی از فوران ایجافیالاجوکول به ایسلند رفتیم، بهجای رودخانههای گدازه، ابرهای بخار پیدا کردیم.
در سال 2011، Dima Moiseyenko در چهارمین روز از فوران آتشفشان Grímsvötn در ایسلند بود، اما در آن زمان یک برج دود به ارتفاع 20 کیلومتر به یک پف تبدیل شده بود.
در سال 2012 بادهای شدید دیما را در چند کیلومتری کوه اورست متوقف کردند.
این توضیح میدهد که چرا پس از خواندن اولین گزارش سرگئی گورشکوف دربارهٔ فوران بومی پلوسکی (تخت) تولباچیک در کامچاتکا، بلافاصله وارد عمل شدیم.
قرار بود چند روز دیگر از هتلهای دبی عکاسی کنیم، بنابراین با لغو بلیط لحظه آخری، ثروت زیادی از دست دادیم. سپس ما به دنبال کمک در انجمن محلی کامچاتکا آنلاین شدیم. فقط در 30 دقیقه اطلاعاتی دربارهٔ دو شرکت هلیکوپتر محلی دریافت کردیم. اگرچه ساعت 3 بامداد در مسکو بود، ما بلافاصله با این شرکتها تماس گرفتیم – در کامچاتکا ظهر بود. صبح دیما و استاس چند خرید سریع برای لباس و لوازم جانبی انجام دادند و در پرواز بعد از ظهر به پتروپاولوفسک-کامچاتسکی بودند. جالب است که سفر 3 روزه به کامچاتکا از یک تعطیلات یک هفتهای 5 ستاره در دبی گرانتر است. خب، هیچ آتشفشانی در دبی وجود ندارد 🙂
لطفا توجه داشته باشید که فوران آتشفشان تولباچیک به عنوان یک فوران شکاف غیر متعارف طبقه بندی میشود. فورانهای شکاف به دلیل انتشار حجم زیادی از گدازه شناخته شده اند. آنها همچنین فورانهای “توریستی” نامیده میشوند برای سطح نسبتاً کم خطر و زیبایی فتوژنیک رودخانههای جاری گدازه. اگر آب و هوا اجازه دهد، میتوان از نزدیک به دهانه آتشفشانی پرواز کرد یا درست بالای یک جریان گدازه شناور شد. ما از نظر تئوری همه چیز را میدانستیم، اما در واقعیت برای یک آب و هوای خوب، انگشتانمان را روی هم گذاشتیم.
و اکنون استاس سدوف را به شما میدهم که شخصاً در این ماجراجویی شرکت کرد.
اولگ گاپونیوک
همین دیروز بود که داشتیم برای سفر به دبی برای عکاسی از بلندترین آسمان خراش دنیا آماده میشدیم. و یک روز بعد، بهجای گرمای +30 درجه سانتیگراد (86 درجه فارنهایت)، به آتشفشانهای دودکننده کامچاتکا نگاه میکردیم و هوا در بیرون 16- درجه سانتیگراد (3 درجه فارنهایت) بود.
هلیکوپتر به آتشفشان Tolbachick در روستای Esso در 500 کیلومتری Petropavlovsk-Kamchatsk قرار دارد. 500 کیلومتر جادههای ناهموار آسفالته و آسفالت نشده که به دلیل جت لگ شدید و اختلاف زمانی زیاد با مسکو به طور مبهم به یاد دارم. وقتی بالاخره به هتل خود رسیدیم، دیگر زمانی برای استراحت وجود نداشت: مونتاژ و آزمایش تجهیزات ما نیمی از شب طول کشید. ما قبل از طلوع آفتاب پس از یک چرت کوتاه از خواب بیدار شدیم و متوجه شدیم که خدمه ما درحال گرم کردن بالگرد یخ زده Mi-8، یک هلیکوپتر ترابری دو توربین، بودند و آن را برای بلند شدن آماده میکردند. بیرون -19 درجه سانتیگراد (-2 درجه فارنهایت) بود.
پرواز از Esso به Tolbachik حدود 30 دقیقه طول میکشد. به زودی جلوی جریان گدازه را در پنجرههای هلیکوپتر خود میبینیم… دود است، اما آتش باز وجود ندارد – جنگل نمی سوزد. شناور میشویم، دریچهها را باز میکنیم و شروع به عکسبرداری میکنیم. آتشفشان روبروی ما پوشیده از ابر و دود است. ما تصمیم میگیریم تا جریان گدازه را بالا ببریم. در نهایت اولین جریانهای گدازه داغ قرمز در زیر ما وجود دارد! سرعت هلیکوپتر را کم میکنیم و چندین پانورامای کروی میگیریم. ما غرق شدیم – بالاخره IT را دیدیم!
رفتن به بالاتر به دلیل ابرهای سنگین غیرممکن است و بنابراین خدمه ما شروع به جستجوی نقطه فرود در شیب میکنند. با پرواز بر فراز یک جریان گدازهای سرد، گروهی از گردشگران را میبینیم که آرام آرام درکنار آن قدم میزنند. برخی از آنها نسبتا جالب لباس پوشیده اند. به عنوان مثال، من یک کت و شلوار نقرهای درخشان میبینم که شبیه لباسهای مقاوم در برابر حرارت آتش نشانان است. هلیکوپتر دیگری نیز در یک میدان برفی پارک شده است. کمی بالاتر از شیب فرود میآییم و برای بررسی جریان گدازه از زمین میرویم.
اینجا هوا یخبندان است و باد شدید حالش را بهتر نمیکند. ما به جریان گدازه میرسیم: سنگهای کناری در لمس گرم هستند. با این حال، پس از 50 متر پیاده روی در میدان گدازه، متوجه درخشش قرمز گدازه از زیر سنگها میشویم. دمای بیرون بسیار سریع افزایش مییابد. همه داغن در عرض چند دقیقه متوجه میشویم که هیچ راهی برای رسیدن به گدازه درحال حرکت از جایی که در آن بودیم وجود ندارد. به تپه بعدی که رسیدیم، کف چکمه هایمان دود میکرد. ما تصمیم میگیریم به دهان جهنم نرویم.
ما در شیب به انتظار آب و هوای بهتر استراحت میکنیم. به گفته خلبانان ما، آسمان معمولاً تا عصر روشن میشود. با این حال، امروز فقط بدتر میشود. ابرها سنگینتر میشوند و باد شدیدتر میشود. عکسبرداری از هلیکوپتر RC در چنین شرایط آب و هوایی اتلاف تجهیزات ما خواهد بود. تصمیم میگیریم یک پرواز آزمایشی به سمت جریان گدازه انجام دهیم و سپس به دنبال یک نقطه فرود جدید نزدیکتر به مخروط آتشفشان فعال باشیم.
ما در مه غلیظ یا دود بلند میشویم. ناگهان رودخانهای از آتش درست در مقابل ما باز میشود! من و دیما متوجه میشویم که تمام فیلمهایی که قبل از این لحظه گرفته ایم در مقایسه با تصویر جدید بیارزش هستند. دریچهها و پنجرهها را باز میکنیم و شروع به عکسبرداری میکنیم. ما موقعیت و قد خود را تغییر میدهیم. از کاپیتان میخواهیم تا به مرکز جریان گدازه پایینتر برود. هوا در کابین هلیکوپتر بسیار گرم میشود.
من باید به خدمه و به ویژه کاپیتانمان دیمیتری اعتبار بدهم. گاهی اوقات ما روی گدازه داغ بسیار پایین شناور میشدیم. جریان هوای گرم بالارونده هلیکوپتر را مانند یک پر از این طرف به طرفین پرتاب کرد، اما دمیتری آن را طوری نگه داشت که گویی به یک لنگر نامرئی بسته شده بود. هر بار که با دوربینم از پنجره به بیرون نگاه میکردم، احساس میکردم که سرم را در اجاق داغ فرو کردهام. همه از گرما و تمرکز طاقت فرسا عرق میکردند.
علیرغم تلاشهایمان، در این زمان نتوانستیم به مخروط آتشفشانی برسیم زیرا ابرهای اطراف آتشفشان تا پایان روز بلند نشدند. در عوض، هلیکوپتر ما در نزدیکی اردوگاه سرگئی گورشکوف فرود آمد. این نقطه منظره خوبی از جریان گدازه داغ ارائه میدهد. ما تقریباً یک ساعت را به تماشای نیروی غیرقابل توقف طبیعت با شیفتگی گذراندیم و منتظر نور عصر بودیم. تصور کنید درکنار کوهی از صخره ایستاده اید که ارتفاع آن 5-10 متر، صدها متر عرض و دهها کیلومتر طول دارد. تصور کنید این کوه عظیم در مقابل چشمان شما حرکت میکند – به آرامی، اما به اندازهای سریع که بتوانید ببینید، در همان زمان با صدای بلند خش خش میکند. بهنظر غیر واقعی میرسد و ذهن شما از باور اینکه واقعاً اتفاق میافتد امتناع میکند…
ابرهای غروب خورشید با رنگ بنفش اعجابانگیزی روشن شدند. Mi-8 ما بلافاصله بلند شد تا بتوانیم یکی از زیباترین پانورامای سفر خود را بر فراز جریان گدازه عکاسی کنیم. خورشید در افق ناپدید شد و ما هنگام غروب به پایگاه خود در اسو بازگشتیم.
صبح روز بعد تصمیم گرفتیم قبل از طلوع خورشید پرواز کنیم. با این حال، بخاری کابین Mi-8 برنامههای ما را به هم ریخت. دیروز شب خراب بود اما مکانیکهای فرودگاه موفق به رفع آن شدند. متأسفانه، پس از یک شب یخبندان، کاملاً تسلیم شد. هوا در بیرون -25 درجه سانتیگراد (-13 درجه فارنهایت) است و درحالیکه مکانیکها در تلاش برای احیای بخاری ناموفق هستند، از کاپیتان خود میپرسیم که آیا امکان پرواز بدون آن وجود دارد یا خیر. دیمیتری میگوید که ممکن است، اما ما در کوهستان واقعا سرد خواهیم بود. این به ما بستگی داره. طولی نکشید که تصمیم گرفتیم: ما میرویم، شانس دومی برای هوای خوب وجود نخواهد داشت.
وقتی به تولباچیک نزدیکتر شدیم، متوجه میشویم که چقدر خوش شانس بودیم! دامنههای آتشفشان خالی از ابر بود. دید تا افق عالی بود. آفتاب صبح، توده دود مخروط آتشفشانی فعال را روشن کرد. ما مستقیماً به سمت مخروط میرویم. پرواز در اطراف آن؛ و – اینجاست! سرانجام از فاصله بسیار کوتاهی چشمهای از گدازه را در مخروط آتشفشانی میبینیم. یک منظره خارق العاده و فراموش نشدنی! قبل از فرود هلیکوپتر در حدود 1 کیلومتر دورتر از مخروط، پانورامای کروی میگیریم.
زمان بررسی محیط است. دمای بیرون به دلیل بادهای شدید (10-15 متر بر ثانیه) حتی بیشتر کاهش یافت. به یک جریان گدازه قدیمی میرسیم. جلوتر رفتن ترسناک است – خاک زیر پای ما گرم است. در یک عکس، تکههای برف سفید سطح را سرد جلوه میدهند. در حقیقت، میتوانید باتریهای یخزده دوربین را در زیر لایه بالایی خاک گرم کنید و اگر کمی عمیقتر شوید، کف چکمههایتان شروع به ذوب شدن میکند. ترکها همه جا هستند. بخار و گاز از زمین خارج میشود. مخروط آتشفشانی درست در مقابل ما قرار دارد: هر چند ثانیه یکبار با غرش شدید منفجر میشود و گدازههای داغ را به ارتفاع 200 متر میریزد. هیپنوتیزم کننده است، اما باید کار کنیم. من به Mi-8 بر میگردم تا هلیکوپتر RC خود را جمع آوری کنم.
سنگینترین لباسم را میپوشم و به گروهمان بر میگردم. با ماسک اسکی روی صورتم و دستکشهای اسکی روی دستانم، به سمت میدان برفی میروم. احساس میکنم نیل آرمسترانگ اولین قدمها را روی ماه میگذارد.
به همراه دیما مویزینکو هلیکوپتر RC را برای برخاستن آماده میکنیم. چه چیزی از آن در خواهد آمد؟ ما نمی دانیم. شرایط آب و هوایی فعلی بسیار فراتر از ظرفیت تجهیزات ما است. کمترین دمایی که قبلاً هلیکوپتر را در آن خلبانی کردم -15 درجه سانتیگراد (5 درجه فارنهایت) بدون باد بود. و اکنون در ارتفاع 1500 متری قرار داریم و دمای جوی 31- درجه سانتیگراد (24- درجه فارنهایت) همراه با باد نسبتاً شدید است.
ما همه چیز را بررسی و دوبار بررسی میکنیم: دوربین به خوبی کار میکند، فرستنده ویدیو به خوبی کار میکند. من موتورها را روشن میکنم – آنها پاسخ نمی دهند. احتمالا یخ زده اند هلیکوپتر را چندین بار دوباره راه اندازی میکنم – شانسی نیست. ما نمی توانیم پرواز کنیم!
ناراحت کننده است، اما کشنده نیست: ما همیشه یک هلیکوپتر یدکی برای مواردی از این دست داریم. دیما را ترک میکنم تا از مخروط آتشفشانی عکس بگیرم و به سمت Mi-8 برمیگردم تا دومین «کوپتر»مان را جمعآوری کنم. دمای داخل کابین -25 درجه سانتیگراد (-13 درجه فارنهایت) است، همه بطریهای آب جامد منجمد هستند، اما من سرما را احساس نمی کنم. هلیکوپتر یدکی حدود نیم ساعت دیگر مونتاژ میشود و من به گروه خود در میدان گدازه بر میگردم.
ما یکبار دیگر به بررسی قبل از پرواز میپردازیم. موتورها را روشن میکنم – آنها دیگر جواب نمی دهند! یک بار دیگر تلاش کنید و … شروع کنید! هلیکوپتر ناپایدار است، اما من ریسک میکنم و آرام آرام بالا میرود. ما در هوا هستیم و شروع به عکاسی پانورامای کروی میکنیم. کنار من دیما است که فریمها را میشمرد و زمان پرواز را تعیین میکند. وزش بادهای شدید گهگاه به طور خطرناکی هلیکوپتر را پرتاب میکند، اما من موفق میشوم آن را در موقعیت نسبتاً پایداری نگهدارم. بالاخره جلسه عکاسی به پایان رسید. هلیکوپتر را پایین میآورم و میگیرم. دستها و پاهایم به دلیل ترشح آدرنالین کمی میلرزند.
من و دیما تصاویر را ورق میزنیم – بهنظر میرسد خیلی دور بودیم. تصمیم میگیریم به مخروط نزدیکتر شویم. ما با احتیاط در یک طرف میدان گدازه راه میرویم، از ترس رفتن بیشتر به داخل – شکافها همه جا هستند. سرانجام صدای عقل به ما میگوید که بایستیم و اجازه دهیم ماشینها از این نقطه به کار خود ادامه دهند. یک چک دیگر قبل از پرواز؛ دوباره بلند میشویم و شروع به عکاسی از مخروط آتشفشانی از زوایای مختلف میکنیم. هلیکوپتر بر میگردد و میبینیم که این جلسه خیلی بهتر بود. دیما میگوید: “بیایید سعی کنیم تا به همان مخروط پرواز کنیم! ما قبلاً فیلمهای خوبی گرفته ایم، شاید دوباره خوش شانس باشیم.” یک فلش کارت را در دوربین تعویض میکنیم و هلیکوپترمان پرواز میکند. من آن را مستقیم به مخروط میفرستم، اما ناگهان اتفاق وحشتناکی رخ میدهد – “پرنده” ما روی مزرعه گدازه میافتد و سقوط میکند. به احتمال زیاد باتری آن در سرما قطع شد، یا، شاید، یکی از کنترلرهای موتور خراب شد. زمانی برای تجزیه و تحلیل وجود نداشت – با فراموش کردن اقدامات احتیاطی خود، برای نجات آنچه از تجهیزات باقی مانده بود دویدیم.
با کمال تعجب، من از این حادثه ناراحت نشدم – شاید سیستم من هنوز مملو از آدرنالین بود: ما باید پرواز در شرایط آب و هوایی غیرممکن را امتحان میکردیم و این کار را انجام دادیم! بله، هلیکوپتر RC سقوط کرد، اما زمان کافی برای عکسبرداری از چندین پانورامای کروی منحصربفرد بسیار نزدیکتر از آنچه ما میتوانستیم از یک هلیکوپتر بزرگ انجام دهیم داشت.
ما هلیکوپترهای RC خود را در انتظار روشنایی عصر جدا کردیم و بسته بندی کردیم. هنوز 40 دقیقه تا غروب آفتاب باقی مانده است و همراه با خدمه Mi-8 به میدان گدازه میرویم تا از فوارههای گدازه داخل مخروط آتشفشانی عکس بگیریم. بهنظر میرسد که آتشفشان تا پایان روز بسیار فعالتر شده است. با وجود سرمای یخبندان و باد شدید، ما مجذوب زیبایی آن شدیم و تقریباً زمان را از دست دادیم. با تلاش زیاد از تماشای آتشفشان دور میشویم و به سمت هلیکوپتر میدویم.
موتورها شروع به کار میکنند؛ هلیکوپتر بلند میشود؛ ما معمولاً دریچهها را باز میکنیم و شروع به کار میکنیم. گویی آتشفشان تصمیم گرفت از ما به خاطر صبر و استقامت ما تشکر کند – فوارههای دوگانه گدازه داغ در 30 دقیقه گذشته چندین متر به بالا پرتاب میشوند. این یکی از خاطره انگیزترین و زیباترین لحظههایی پرواز ما بود.
ما در تاریکی به پایگاه خود در اسو بازگشتیم – خسته، یخ زده، اما از نتیجه بسیار خوشحال. ما آن را انجام دادیم! اولین آتشفشان فعال خود را عکاسی کردیم!
در پایان از افرادی که این سفر را ممکن کردند و ما را در رسیدن به چنین نتایج چشمگیری یاری کردند تشکر میکنم:
خدمه هلیکوپتر Mi-8 خطوط هوایی کامچاتسکی و به ویژه کاپیتان آنها، دیمیتری زادیری.
عکاس سرگئی گورشکوف.
عکاس دنیس بودکوف که لطف کرد از عکسهایش در این مقاله استفاده کند.
آتشفشان شناسان: اولگا جیرینا و دیمیتری ملنیکوف، که توضیحات مفصلی از مکانها و اشیایی ارائه کردند که میتوانید در پانوراما ببینید.
و همه افراد نگران از اولین انجمن کامچاتکا که با مشاوره و اطلاعات تماس به ما کمک کردند.
ما همچنین میخواهیم حقایق مفیدی دربارهٔ آتشفشان تولباچیک به شما ارائه دهیم:
آتشفشان تولباچیک (فعال پلوسکی تولباچیک (3085 متر) و اوستری تولباچیک خاموش (3682 متر)) بزرگترین مرکز آتشفشانی بخش جنوب غربی گروه آتشفشانی کلیوچفسایا است.
حدود 10000 سال پیش (در اوایل هولوسن)، در قله پلوسکی تولباچیک، اولین دهانه دهان به قطر حدود 3 کیلومتر و همچنین منطقهای از مخروطهای خاکستری در شمال شرقی و جنوب غربی آتشفشان شکل گرفت که شبیه شکافهای آتشفشانی هاوایی بود.
منطقه جنوبی حدود 45-50 کیلومتر تا آتشفشان نیکولکا امتداد دارد و Tolbachinsky Dol نامیده میشود. حدود 80 درصد از مراکز فوران به شکل شکافهای متعدد و زنجیرهای از مخروطهای خاکستر در امتداد منطقه مرکزی Dol در یک نوار باریک (3-4 کیلومتر) متمرکز شده اند.
برای دو فوران تولباچینسکی دول: 1941 و 1975-1976 قابل اعتماد است.
اولین بار در 7-14 مه 1941 رخ داد. هفته فوران در آنجا شکل گرفت: مخروط خاکستر با ارتفاع حدود 200 متر، 0.07 کیلومتر 3 از مواد آذرآواری. جریان گدازه به طول 5 کیلومتر، 0.03 کیلومتر 3 گدازه.
فوران دوم از 6 ژوئیه 1975 تا 10 دسامبر 1976 به طول انجامید. این فوران توسط پی.ای توکارف، یک هفته قبل از رویداد (اولین در جهان) پیشبینی شده بود. این به آتشفشان شناسان اجازه داد تا شروع فوران شکاف را با جزئیات مشاهده کنند. 1.5 سال فوران در آنجا شکل گرفت: 8 مخروط خاکستر با ارتفاع حدود 300 متر، حدود 1.0 کیلومتر 3 از مواد آذرآواری. جریان گدازه به طول 9.5 کیلومتر، 1.2 کیلومتر 3 گدازه.
فوران شکاف جدید در Tolbachinsky Dol در 27 نوامبر 2012 آغاز شد و درحال حاضر ادامه دارد. از 27 نوامبر تا 05 دسامبر، مساحت جریانهای گدازه حدود 20 کیلومتر مربع بود . حجم مواد فوران کننده (آوارآوارها و گدازه) در 20 دسامبر 2012، 1.0 کیلومتر 3 برآورد شده است .
توضیحات توسط OA Girina نوشته شده است