پرواز بالن در باگان برمه میانمار
- سایر موارد
در فوریه 2012 به میانمار (که قبلاً به عنوان برمه شناخته میشد)، شهر باستانی باگان، که در منطقهای به وسعت 40 کیلومتر مربع، تعداد زیادی پاگودا، معابد و استوپاهای بودایی ساخته شده بود، رسیدیم. هزاران نفر از آنها به خوبی حفظ شده اند و هزاران نفر دیگر به شکل خرابه باقی مانده اند.
اول از همه، من و دیما تصمیم گرفتیم با استفاده از یک هلیکوپتر رادیویی از کنار یکی از معابد در هنگام سحر عکس بگیریم. مشکل این بود که آنها مسیر دقیقی برای دنبال کردن نداشتند. فقط یک جهت ناهموار وجود داشت که در آن هر روز صبح ده بالون عظیم بر فراز یک دره معلق بود. پس از صرف زمان کافی برای پرسیدن سوالات بیشمار از راننده، تصمیم گرفتیم در سپیدهدم در میدان نزدیک معبد سلیمانی شروع کنیم. و ایده خوبی بود! حدود نیم ساعت بعد بالنها در افق ظاهر شدند.
ما با یک عجله بزرگ شروع کردیم. انتظار نداشتم اولین بالن به این سرعت حرکت کند و مستقیماً به سمت ما حرکت میکرد. ما فقط موفق شدیم چند پانورامای کرهای بگیریم قبل از اینکه مجبور شویم هلیکوپتر را از مسیر خارج کنیم.
روز بعد میخواستیم چند پانوراما از باگان را که در یک سبد بالون در بالای معابد پرواز میکرد، فیلمبرداری کنیم. عصر قبل از اینکه به دفتر رفتیم تا با خلبانان بالون دربارهٔ بردن تجهیزات خود به هواپیما صحبت کنیم. مشکل این بود که به دلایل امنیتی حتی سه پایه را هم اجازه نمی دادند: فقط دوربینهای سبکی که مسافران میتوانستند در دستانشان نگهدارند. این چیدمان اصلا به درد ما نمی خورد.
آنها با ما سلام و احوالپرسی کردند اما محتاط بودند. یکی از خلبانان ما را به عنوان آن دو میل لنگ تشخیص داد که مسافرانش را زودتر آن روز صبح نگران کرده بود. اما به لطف جذابیت دیما چند دقیقه بعد درحال بحث دربارهٔ امکان عکس گرفتن از سبد بودیم.
خلبانان بالن در باگان انگلیسی هستند. بهنظر من آنها حرفهای واقعی هستند. کارهایی که میتوانند با کشتیهایشان در هوا انجام دهند! آنها میتوانند بایستند، میتوانند آنها را در اطراف 360 درجه بچرخانند، حتی میتوانند آنها را در عمل به هر جهتی هدایت کنند، آنها میتوانند همه چیز را انجام دهند به جز حلقه حلقه.
صبح قبل از برخاستن به ما قهوه دادند، یک جلسه توجیهی داشتیم و ناگهان به عنوان باحالترین متخصصان عکاسی هوایی به سایر مسافران معرفی شدیم (که البته خیلی هم دور از واقعیت نیست). همسفران ما با علاقه زیادی به تمام کیتهای ما نگاه میکردند و یک دختر ناز از هنگ کنگ تصمیم گرفت از این فرصت استفاده کند و خود را به دیما معرفی کند. یک بالون پرچمدار با استاد خلبان ایان به ما داده شد. دختر ورا (ایمان) را روی صندلی کنار ما گذاشتند و ما بلافاصله تصمیم گرفتیم کولههای خود را زیر پای او با استفاده از هاله جدیدمان در تالار شهرت خالی کنیم.
و اینجا هستیم که در سبد خود بلند میشویم. درختان نخل زیر پای ما دیده میشوند، سپس استوپاهای کوچک و معابد ظاهر شدند، خورشید به آرامی طلوع میکند و میبینیم که یک رشته بادکنکهای دیگر پشت سر ما ظاهر میشوند. ایان “کشتی” ما را درست به سمت معبد سلیمانی در ارتفاع کم هدایت کرد. واقعاً ترسناک است که دقیقاً زیر گلدسته روی دیوار پرواز کنید! اما حدود 50 متر دورتر از آن، خلبان ناگهان بالون ما را بالا برد و معبد زیر ما ماند! وقت شلیک بود!
ما شما را با جزئیات عکاسی خسته نمی کنیم. همه کسانی که در سبد بودند با دقت تماشا کردند که دو روسی کارهای بسیار عجیبی با تجهیزات خود انجام میدادند. فیث ژست گرفت و دیما، که متقاعد شده بود آیفون بهترین دوربین است، بیوقفه از او عکس میگرفت و فقط گاهی حواسش به «کار» پرت میشد. ایان کاملاً آرام بود، درحالیکه هر از گاهی آتش را افزایش میداد. بعد از نیم ساعت «تاب دادن توپ» بالاخره جا افتادیم و توانستیم به اطراف نگاه کنیم.
من مطمئناً باگان را در زمره عجایب جهان قرار میدهم – به هر کجا که نگاه کنید، استوپاها و منارههای معبد تا آنجا که چشم کار میکند، از کوچک تا بزرگ وجود دارد. علاوه بر این، در سپیده دم، همه این شکوه و جلال توسط یک غبار روشن احاطه شده است و هر چه بالاتر میروید – افق بیشتر است. فروشندگان این لذت گران قیمت از علاقه گردشگران به دیدنیها استفاده میکنند. اما راستش ارزشش را دارد! چند بالن توانستند از ما سبقت بگیرند و به زودی متوجه شدیم که درحال فرود آمدن هستیم. ایان اعلام کرد که باید برای فرود آماده شویم و میتوانیم آخرین تیرهایمان را بگیریم. او که چند ثانیه فکر کرد، ادامه داد و توضیح داد که منظورش آخرین شلیکهای زندگی ما نیست، فقط آخرین شلیکهای این پرواز است.
بالن سواران سنت خوبی دارند که در هنگام فرود از همه با شامپاین پذیرایی میکنند. ساعت 8 صبح مورد استقبال قرارگرفت. کمی مست و با الهام از آنچه دیده بودیم، به سراغ گرفتن عکسهای زیبا از معابد باگان رفتیم. اما این یک تور کاملا متفاوت است.
عکس و متن توسط استانیسلاو سدوف و دیمیتری مویزینکو