کیف، اوکراین
- سایر موارد
پایتخت اوکراین – یک کلان شهر بزرگ اروپایی با زندگی فرهنگی غنی و تمام مزایای تمدن مدرن است. این بنا در فضای سبز دفن شده است و تعداد زیادی بنای تاریخی منحصربفرد را حفظ کرده است.
معماری کیف به یک استاندارد معماری تاریخی برای تمام سرزمینهای اسلاوی شرقی تبدیل شده است. تنها پس از ساخت کلیسای جامع سنت سوفیا (کره 1)، ساخت کلیساهای غول پیکر سنگی در روسیه باستانی (روسیه) آغاز شد. پیش از این، تنها کلیساهای چوبی کوچک در روسیه وجود داشت. صومعه سنت مایکل (کره 2) اولین معبد با گنبد طلایی شد و بعداً آن سنت خاص در سراسر کیفسکایا روسیه گسترش یافت.
یکی دیگر از بناهای معماری برجسته این شهر وجود دارد – لاورای کیف پچرسک (کره 3)، که یکی از قدیمیترین صومعهها در روسیه باستانی است. مجموعه لاورا هم قسمت روی زمین (معابد و سایر بناهای مذهبی) و هم قسمت زیرزمینی (غارها) را شامل میشود. ابتدا، غارها با راهبان سکونت داشتند، سپس به عنوان مکانی برای دفن ساکنان مرده صومعه خدمت میکردند. در میان آن ساکنان، افراد برجستهای مانند نستور وقایع نگار، نویسنده کتاب «تواریخ اولیه» وجود داشتند. است و ایلیا مورومتس – قهرمان اشعار حماسی عامیانه روسی (بیلینی) بودند.
نه چندان دور از لاورا کلیسای سنت اندرو (کره 4) و شیب به همین نام وجود دارد که یکی از مسیرهای باستانی است که Verkhniy Gorod (شهر روی تپه) را به منطقه تجاری Podil متصل میکند. امروز این شیب خواب که دور تپههای تاریخی میچرخد و طبق افسانه، رسول اندرو که وعده لطف خداوند به این شهر را داده بود، در واقع کارت ویزیت پایتخت اوکراین است.
و اکنون داستان خلبان ما (رادیو کنترل) استاس سدوف:
در کیف روند عکسبرداری پر از برداشت بود. این اولین باری بود که در کشور دیگری از کره عکس میگرفتم. عکاس محلی دنیس فیلیپوف در آنجا به من کمک کرد.
من از نظر آب و هوا بدشانسی داشتم: صبح باران میبارید و بعدازظهر که باد شدیدی میوزید باید عکس میگرفتم. در حین عکسبرداری تکنیکهای جدید زیادی را تمرین کردم.
من از نگرش مردم محلی به عکسبرداری راضی بودم. هیچ کس مزاحمم نشد، افراد کنجکاو به مدل هلیکوپتر نزدیک نمی شدند، فقط از کنار نگاه میکردند.
چند لحظه کنجکاو در آنجا اتفاق افتاد: درحالیکه به میدان صومعه سنت مایکل رسیدیم، فهمیدیم که جایی برای پارک ماشین ما نیست و افسران پلیس همه جا ایستاده بودند (یک اتفاق خاص در شهر رخ داد). از افسر پرسیدم:
– ما دوست داریم آنجا شلیک کنیم و جایی برای پارک ماشینمان در نزدیکی میدان پیدا نمی کنیم. آیا میتوانید چیزی به ما توصیه کنید؟
– آیا آن علامت «ورود نشو» را میبینید؟ از آن مکان، درست به میدان بروید.
– آیا عواقبی برای ما خواهد داشت؟
– نه، راحت باش، من از ماشینت مراقبت میکنم.
-با مدلمون اینجا عکس بگیریم؟
– با مدل؟ خب، باشه، ادامه بده…
که در نتیجه گفتگویمان به حالت خلسه افتادم، تجهیزات را برداشتم و به سمت صومعه عکسبرداری کردم.
سپس در نزدیکی کلیسای جامع سنت سوفیا مورد حمله یک کلاغ قرارگرفتیم. و درحالیکه ما در دوئل هوایی درحال جنگ بودیم، خورشید در ابرها ناپدید شد. کاری نداشتیم جز اینکه مدل خود را فرود بیاوریم و منتظر نور باشیم. برای ما خوش شانس بود که در لحظهای که نور ظاهر شد، کلاغ دیگر حوصله پرواز رقیب ناشناس خود را داشت و پرواز کرده بود.