مالدیو از هواپیما
- سایر موارد
من از دراز کشیدن در ساحل خوشم نمی آید و گهگاه به مالدیو میرسیدم. بسیاری از دوستان به من گفتند که در آنجا بیش از یک هفته کاری انجام نمی شود. با در نظر گرفتن همه اینها در فرودگاه ماله فرود آمدم.
یک نوار برخاست در امتداد ساحل دریا وجود دارد و بهنظر من نشانه خوبی بود. در واقع، چیزهای واقعی با چیزهایی که قبلاً دربارهٔ آنها گفته شد متفاوت شد. در طول 10 روز فقط نیم ساعت میتوانستم زیر آفتاب حمام کنم و چند دقیقه فقط به دلیل خستگی زیاد به دلیل اینکه قبلاً کارهای زیادی برای انجام دادن داشتم، خوابم برد.
یک بار، زمانیکه ابرهای غیرعادی و زیبا در آسمان درحال حرکت بودند، تصمیم گرفتم از جزیرههای مرجانی فیروزهای از هوا عکس بگیرم و یک پرواز هواپیمای دریایی از هتل رزرو کردم. باید از پایتخت ماله میرسید، زیرا هیچ پایگاه هوایی در جزیره 100 متری که ما در آن قرار داشتیم وجود ندارد.
و من روی شنهای نزدیک دریا نشسته بودم، منتظر هواپیمای دریایی بودم و فکر میکردم که آیا هواپیمای دریایی میتواند مرا با دو کوله پشتی پر از وسایلم ببرد. در نهایت یک جسم بسیار کوچک مانند یک نقطه در هوا ظاهر شد و نزدیک و نزدیکتر شد و سپس یک هواپیمای کوچک به سرعت روی آب رسید و آرام آرام به ساحل آمد.
در عرض چند دقیقه یک پرنده عظیم 20 متری که میتواند حدود 20 نفر را روی تخته خود جای دهد، روی امواج نزدیک من درحال حرکت بود. بهنظرم رسید که شاید هر گروه توریستی هتل را ترک کرده باشد. با این حال، مهماندار در یک سوئیت برفی سفید از هواپیما خارج شد و از من پرسید:
– شما آقای اولگ هستید؟
به اطراف نگاه کردم – کسی در ساحل نبود – و گفتم بله.
– به هیئت مدیره خوش آمدید، آقا!
روی صندلی کنار فرمانده کشتی نشستم، پنجره را باز کردم و پیاده شدیم.
ما در عرض دو ساعت در اطراف جزایر مرجانی نر شمالی و جنوبی پرواز کردیم و حدود 10 درصد از مساحت مالدیو است. 4 دوربین با خودم داشتم و بیشتر عکسهای معمولی میگرفتم اما در نهایت تصمیم گرفتم پانورامای کروی بگیرم.
من خوب متوجه نشدم که چگونه میتوان با سرعت زمینی 150 کیلومتر در ساعت متوجه شد. نیاز داشتم که معلق شود و حول محورش بچرخد. و من هیچ ایده دیگری نداشتم در عوض باید به یک شیرجه عمودی شیب دار مانند یک بمب افکن جلویی میرفت. اما من ترسیدم که در آن صورت کوله پشتی من خارج از هواپیمای دریایی باشد و تصمیم گرفتم ریسک نکنم 🙂
خوب، من چندین روش مختلف عکسبرداری را امتحان کردم، اما حتی در آن زمان هم نمی دانستم نتیجه چیست. عصر شروع به آپلود فایلها در مسکو کردم و تا ظهر روز بعد 2 گیگ بایت از قسمتهای نژادهای مختلف کره مالدیو با موفقیت در سرور هوایی قرارگرفت. در طول صبحانه شنیدم که مردم شاکی هستند اینترنت کند کار میکند، اما من نشان ندادم که چیزی میدانم و بدون هیچ حرفی مربا روی کروسان میریزم. بعد از ظهر دوستم آندری زوبتس که استاد ما در ساختن پانوراما است تماس گرفت. اولین کلمات او این بود: “غیر ممکن است که این را با همدیگر ترکیب کنیم!” شروع کردم به التماس کردن که او یکبار دیگر تلاش کند. با استفاده از چاپلوسی آشکار دربارهٔ استعدادهای خود در PTGui آنها را با شکایتهایی که پول بیشتری برای تحقق پرواز دوم و شلیک یکبار دیگر وجود ندارد، مخلوط کرد.
– باشه، سعی میکنم کاری بکنم، – آندری بدون هیچ اشتیاق در صدایش گفت و قطع کرد.